سه شنبه 85 اسفند 29 , ساعت 6:1 عصر
گریه کبود
چقدر آرد نشسته است روی دامانت
فدای گردش دستاس آسیابانت
از آن زمان که تو را از بهشت آوردند
نشسته اند ملایک سَرِ خیابانت
همیشه فصل بهاری - همیشه سر سبزی
اگر چه پر شده از برگ زرد گلدانت
ببین که پلک خدا هم به هق هق افتاده است
به گریه های کبودِ بدون پایانت
سرِ مزار تو حتی مدینه محرم نیست
خدا برای همین است کرده پنهانت
الا مسافر گندم نخورده ی دنیا
چقدر آرد نشسته است روی دامانت
شاعر: علی اکبر لطیفیان
نوشته شده توسط معراج اندیشه | نظرات دیگران [ نظر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ